-
سال نو مبارک
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 13:21
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان...
-
خدایا....
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 12:26
خدایا… کودکان گلفروش را می بینی؟ مردان خانه به دوش … دخترکان تن فروش... مادران سیاه پوش... کاسبان دین فروش... محرابهای فرش پوش... پدران کلیه فروش... زبانهای عشق فروش... انسانهای آدم فروش... همه رامیبینی ؟ می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم دیگرزمینت بوی زندگی نمیدهد!!
-
مــــــــــحـــــــــــــــــرم، یاد حسین
شنبه 12 آذرماه سال 1390 12:07
باز محرم، حسین و عاشورا، باز روایت اشک و عطش و آتش، باز حکایت خیمه سوخته و بوی سیب، باز ... محرم، نامکررترین قصه عاشقی است، گوش نوازترین ترانه هستی است در همیشه زمان، پنجره ایست گشوده برای تماشای انسان آرمانی و آرمان انسانی . چه می شد ای خدا مشکم مرا حاجت روا می کرد به حق هر دو دستانم همه دردم دوا می کرد به یاد اصغر...
-
تماس
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 10:16
هر روز شیطان لعنتی خط های ذهن مرا اشغال می کند هی با شماره های غلط، زنگ می زند، آن وقت من اشتباه می کنم و او با اشتباه های دلم حال می کند. دیروز یک فرشته به من می گفت: تو گوشی دل خود را بد گذاشتی آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ آخر چرا جواب ندادی چرا بر نداشتی؟! یادش به خیر آن روزها مکالمه با خورشید دفترچه های ذهن...
-
اتفاق
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 13:48
آنقدر چیزها اتفاق می افتد که نمی دانم از کدامشان شروع کنم. احساس می کنم در فیلمی بازی می کنم با حرکت تند. احساس می کنم زمان به سرعت می گذرد. شاید برای این است که روزها کوتاه و کوتاهتر می شوند. گویی از کنار لحظه ها می گذرم این روزها بدون اینکه آنها را زندگی کرده باشم. انسانی هستم سرما خورده با خوشمزه ترین غذا که در...
-
دعا می کنم!
شنبه 11 تیرماه سال 1390 09:29
دارم دعا می کنم! دعا می کنم که کودکان تقویم های نیامده، نام خفاش و خورشید را در کنار هم بنویسند! دعا می کنم که صدای سرخ سنگ انداز، در چارچوب بال هیچ چکاوکی شنیده نشود! دعا می کنم که هیچ دیواری، چشم در راه پگاه پنجره نماند! دعا می کنم که هیچ آسمانی، از سقوط حواصیل ها ترانه نخواند! دعا می کنم که مهربانی باد، برگ برگ...
-
پدر
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 10:29
فرشته روی زمین، بابای خوب و نازنین کاشکی خدا کم نکنه سایتو از سر من که هستی توی زندگی همیشه یاور من وقتی میای صدای پات زمزمه محبته میخندی با این که تنت خسته کار و زحمته کاشکی می شد اشکاتو بارون کنم پینه های دستتو درمون کنم کاشکی می شد عصای دستت باشم سختی هاتو بلکه آسون کنم طاقت کوه و صبر سنگ نه اهل نیرنگی نه رنگ به...
-
مادر
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 08:31
همه هر چه هست و نیست، از توست بی نفس تو، من هیچ ام اگر صدایی و نفسی هست اگر قلب و دلی هست از شماست، مادر ! با عطر نجیب مادرم از عطر افشانی تمام گل ها بی نیازم نیاز من بوسیدن دست های سخاوتمند شماست. مادر ! این کوچک عزیز رخصت می خواهد که در پیشگاه مهربان شما بنشیند. زانو بزند و بگوید: تمام آن چه که بودم، هستم و خواهم...
-
((دیروزهای خاطره))
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 09:29
...... وقتی خورشید طلوع می کند یا ستاره ای در آسمان شب، چشمک می زند، کبوتری برای ادامۀ زندگی، از لانه پر می کشد، شنبه ای می گذرد یا ماهی از ماه های سال در لاک خود فرو می رود و با آمدن ماه نو، گسترۀ خود را محدودتر می کند و فصل ها و سال ها پی در پی می آیند و روزگار رنگی دیگر می گیرد و تنها هدیه ای که از تو به یادگار می...
-
متن
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 08:49
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هردو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرک پرسید:«ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به...
-
هفت سین
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 09:45
رایحه پاکیزگی به فضای خانه، روح سرسبزی و طراوت بخشیده است . سفره زیباست و همه منتظر حلول سال نو. هیجانی زیبا، همه رادربرگرفته است. این سفره یک سفره خیالی و پوچ و بی معنی نیست، بلکه نشانه ای از آن است که در آغاز سال که روز و سال نو می شود ما نیز نفس خویش راتهذیب کنیم و بر آن تزکیه ارج نهیم تا خداوندی که هفت آسمان را...
-
چرخ فلک
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 09:08
عجب از این چرخ فلک که نمی دانم از چه رو باز می گردد و نمی دانم در پی این بازگشت، سرنوشت از پیش نوشته را برایمان خواهد آورد، یا می آید تا ببیند و بنویسد که چه عایدمان گردد. ولی این خدایی که من می شناسمش نه از قبل محکوممان کرده و نه به التماس یک شبه مان سرنوشت می نویسد، خداوندا، این ها همه انسانند، انسان، و به حکم انسان...
-
یادم باشد
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 12:02
یادم باشد، دیگران را به بازی نگیرم هرگز. یادم باشد، برای بزرگ نشان دادن خودم، کسی را پیش دیگران کوچک نکنم. یادم باشد، شعار ندهم فقط. یادم باشد، سرم را مثل کبک زیر برف نکنم، ادای روشنفکرهای روزگار را در نیاورم، ماسک بی تفاوتی به صورتم نزنم، فکر نکنم تافته جدا بافته ام از ..... یادم باشد، بر چسب نزنم روی دیگران و...
-
گر بیایی
شنبه 25 دیماه سال 1389 09:42
گر بیایی من دلم را با نسیم، با شقایق، با شفق، با کبوترهای آزاد از قفس، با زمینی که مرا می راندم، با نگاهِ گرم ِ خورشیدی که می خندد به من، من دلم را با تمام آسمان های سپید، با غروب و تلخ و غمگین خزان، با همه تنهایی گل های سرخ، با نگاه پر غم طفل یتیم، با شبِ تاریک و وحشتناک و سرد ، می کنم تقسیم تا شاید بیایی و دهی قلبی...
-
درخت زندگی
شنبه 11 دیماه سال 1389 11:39
از درخت زندگی سیب سرخی چیدم شستم آن را اندرون جوی تنهایی خویش و سپس نصف کردم آن را، با امید و آرزو و نشستیم سر سفره دل، سیب را گاز زدیم زندگی را با همه تلخی ها با ولع بلعیدیم، و به نارنگی ها خندیدیم.
-
نوای محرم
شنبه 20 آذرماه سال 1389 09:11
میل جنون دارد دلم امشب شب دیوانگیست ساقی می نابم بده امشب شب مستانگیست گیرم ز خون دل وضو با مه نمایم گفتگو مستانه و دیوانه وار زدم به یادش کو به کو شاه شهید عالمین آقا امام مشرقین محرم نما امشب مرا در کوی بین الحرمین یک سو مزار ساقی و یک سو حریم پاک تو یک سو تن سقای عشق یک سو تن صد چاک تو گاهی به فکر زینبم گاهی به فکر...
-
تنهایی
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 08:33
تنهاییت را به شقایقها گفتی و مهربانی را به بال کبوتران نوشتی و به سمت ما پرواز دادی تو همان مسافر غریبی که سیب را فهمیدی و آب را معنا کردی تو همان دوره گرد آشنایی که شهر سکوت را به آواز شقایقها پیوند دادی شعرهایت را نفهمیدند و با تو، نامهربان بودند تنهایی تو تنهایی من است
-
شعر
شنبه 22 آبانماه سال 1389 11:48
من باردار شعری هستم که در بهار خواهد رَست شعرم را در خَمخانه حافظ؛ تَعمید خواهم داد از مثنوی؛ نام خواهم گرفت ودر بوستان؛ به رایحه ی دل انگیز گلستانش؛ خواهم شست شعرم را در هرات؛ رسم مناجات خواهم آموخت و با عشق جاودان خواهم کرد خون شمس در رگهایش خواهم ریخت و او را به تماشای " هفت شهر عشق" خواهم برد و به نزد...
-
دادگاه آدم
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 08:43
نامت چه بود؟ آدم. فرزند؟ مرا نه مادریست و نه پدر. بنویس اول یتیم عالم خلقت. محل تولد؟ بهشت پاک. محل سکونت؟ زمین خاک. قد؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا، اینک به قدر سایه بختم، بر روی خاک. اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل وحشتناک و هابیل زیر خاک. روز تولد؟ در جمعه ای، به گمانم روز عشق پاک. رنگ؟ اینک سیاه، از شرم این...
-
روز مبادا
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 09:35
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه بایدند نه بایدها....... مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم: باشد برای روز مبادا! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه امروز روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه...
-
یاغی
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 09:07
من یک یاغی ام به شدت زندگی می کنم و دیوانه وار می زیم و زیر هجوم وحشیانه نگاهها به پیش میروم و با این حال هنوز تنهایم، همچون هابیل و قابیل یک بازی بی رحمانه با زندگی خواهم داشت و در امتداد اصالت خورشید به پیش خواهم رفت من یک زمینی ام که احساس غربت زده زمین رهایش نمیکند دنیا چه سرد شده، بسیار تهی و خالی و من اینجا هستم...
-
دوستیها !!!!!!!!!
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 12:38
بعضی دوستیها مثل قصه نوحه ، (بعضیا از ترس توفان میآن پیشت ) . بعضی دوستیها مثل قصه ی ابراهیمه ( باید همه چیزتو قربانی کنی ) . بعضی دوستیها مثل قصه مسیحه ( آخرش به صلیب میکشنت ). اما بیشتر دوستیها مثل قضیه موساست ، ( یه کم که دور میشی یه گوساله جاتو میگیره).
-
قصه
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 08:51
ماییم و چند خاطره از جنس یک گناه ماییم و چند سطر پریشانی سیاه پیوند می خورند تمام دقیقه ها با گریه های در به دری، آه پشت آه آن قصه سال هاست به پایان رسیده است ما را رها نمی کند این بغض گاه گاه من سال هاست پیش خودم فکر می کنم چیزی نبود عشق به جز چند اشتباه ما را به این امید که راهی نمانده است تنها گذاشتند رفیقان نیمه...
-
افسانه
شنبه 12 تیرماه سال 1389 12:23
اون افسانه ای که یونانی ها اعتقاد دارن سالهای خیلی دور یعنی تقریباً زمان آدمهای اولیه انسان فقط از یک جنس بوده به این معنی که خصوصیات هر دو حالت زن و مرد در یک موجود بنام انسان بوده و این انسان از قدرت فوق العاده ای برخوردار بوده. امپراطوری آن زمان تصمیم می گیره که از قدرت این انسان به نوعی کم کند چون می ترسیده انسان...
-
مهمان
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 09:20
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان، نه به دستی ظرفی را چرک می کنند، نه به نگاهی دلی را آلوده، تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت.
-
میراث
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 12:07
حرمت نگه دار دلم ، گلم کین اشک خون بهای عمر رفته من است میراث من نه به قید و قرعه، نه به حکم عُرف، یک جا سند زده ام همه را با حرمت چشمانت به نام تو.
-
ارزش
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 09:01
اگر به هر کس به اندازه خود وجودیش ارزش و اهمیت بدم- نه اون خودی که توی توهم به دست آورده یا اطرافیانش دارن به زور بهش تزریق می کنن!- از حرف ها و رفتارهای نابهنگام هیچ کس دلخور نمی شم. چون یا نابهنگامی رخ نمی ده یا اگر هم بده، من دلخور نمی شم. چون خود واقعی طرف مقابلم رو می شناسم!
-
زن
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 12:46
زن عشق می کارد و کینه درو می کند، دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر، می تواند تنهایی یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن 4 همسر هستی، برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی، در محبسی به نام بکارت زندانیست و تو ........ او کتک می خورد و تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 10:01
در بی نهایتی که میان گهواره و گور است گهواره یا گور کدامین آغاز راه است؟؟
-
صندلی
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 09:09
در کنار رویاهایم یک صندلی خالی از آن توست چه بنشینی و چه بروی دوستت دارم.