آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

مــــــــــحـــــــــــــــــرم، یاد حسین

باز محرم، حسین و عاشورا، باز روایت اشک و عطش و آتش، باز حکایت خیمه سوخته و بوی سیب، باز...

محرم، نامکررترین قصه عاشقی است، گوش نوازترین ترانه هستی است در همیشه زمان، پنجره ایست گشوده برای تماشای انسان آرمانی و آرمان انسانی.  

 

چه می شد ای خدا مشکم مرا حاجت روا می کرد

به حق هر دو دستانم همه دردم دوا می کرد

به یاد اصغر نالان که عطشان و پریشان است

کمی از آبِ باقی را برای او سوا می کرد

خدایا عاقبت دیدی شدم شرمنده ی اصغر

چه می شد این فراتِ غم مرا در خود فنا می کرد

ز روی کودکان او خجالت می کشم یا ربّ

چه می شد ناله ی زینب دلِ من را رها می کرد

کنار علقمه آید نوای شیون و زاری

شنیدم مادرم زهرا مرا هر دم صدا می کرد

توانِ دیدنِ رویِ رقیه کرده مجنونم

چه می شد دشمنم اکنون سر من را جدا می کرد

به ذکرِ نام مولایم خیالم طفل شش ماهه

دلم هر لحظه با شورِ دل زینب صفا می کرد

نوای یاری عشقم حسین تشنه ی زهرا

قسم بر هر دو چشمانم ز دل صد عقده وا می کرد