آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

گر بیایی

گر بیایی  

من دلم را با نسیم،  

با شقایق،  

با شفق،  

با کبوترهای آزاد از قفس،  

با زمینی که مرا می راندم،  

با نگاهِ گرم ِ خورشیدی که می خندد به من،  

من دلم را با تمام آسمان های سپید،  

با غروب و تلخ و غمگین خزان،  

با همه تنهایی گل های سرخ،  

با نگاه پر غم طفل یتیم،  

با شبِ تاریک و وحشتناک و سرد ، 

می کنم تقسیم      تا شاید بیایی  

و دهی قلبی دگر این خسته را

درخت زندگی

از درخت زندگی  

سیب سرخی چیدم  

شستم آن را

اندرون جوی تنهایی خویش  

و سپس  

نصف کردم آن را،  

با امید و آرزو  

و نشستیم  

سر سفره دل،  

سیب را گاز زدیم  

زندگی را با همه تلخی ها  

با ولع بلعیدیم،  

و به نارنگی ها خندیدیم.