آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

اتفاق

آنقدر چیزها اتفاق می افتد که نمی دانم از کدامشان شروع کنم.

احساس می کنم در فیلمی بازی می کنم با حرکت تند.

 احساس می کنم زمان به سرعت می گذرد.

شاید برای این است که روزها کوتاه و کوتاهتر می شوند.

 گویی از کنار لحظه ها می گذرم

 این روزها بدون اینکه آنها را زندگی کرده باشم.

انسانی هستم سرما خورده با خوشمزه ترین غذا

 که در دهانش عاری از هر گونه مزه و طعمی است.

همه چیز در ذهنم معلق است.

 در باره همه چیز میتوانم بنویسم

 ولی نمی دانم

 چرا همیشه آنقدر طولش می دهم که دیر می شود

 و موضوع اهمیتش را از دست می دهد.

آنوقت نوشتن می شود یک لیوان چای سرد

 که دیگر میل نوشیدنش را ندارم.

 حالت آدمی را پیدا می کنم

که دیر سر قرارش رسیده باشد.

نظرات 29 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ب.ظ

هبوط خود را به سوگ نشسته ام
وقتی که باز به دنبال احساست دوان دوان سطرهای سیاه سفید صفحه خشک و بی احساس را ورق می زنم

بلوط دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام مهربان عزیز

گاهی نگاشته ها سخن از درون میزنند و اگر مخاطب با اشتیاق بخواندشان میشود همراه ..
همراه و همدم لحظات نگارنده .. میشود فهمید دلتنگی هایش را .. و میشود شناخت بیقراری هایش را

نگاشته ناب تان را خواندم و لذت بردم و به سهم خویش همراهتان گشتم .. امیدوارم دل پاک و قلب مهربانتان در آرامش و در پناه خدا خشنود باشد

یه زمانی همه چی بو داشت. بوی عید، بوی امتحان ثلث سوم، بوی اول مهر، بوی ماه رمضون، بوی عصر تابستون. ولی چندوقته همه چی بی بو شده .. تو هم اینطوری فکر میکنی یا من سرما خوردم ..!!

باران دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ب.ظ

به اتفاقات زندگی لبخند بزن مژی

مردابری سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ق.ظ http://cloudymav.blogfa.com

سلام به مژی خانمی گل و مهربون . خیلی زیبا نوشته بودی

بنظر من از پست های قبلی خیلی دلنشین تر بود . اما راستی
0با یک شعر وعکس من آپم_
____نیم نگاهی
_نظری_________


منتظرحضور گرم همیشگی شما هستم اااااااااااااااااااااااا..

دوس جون سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

توراحس میکنم هردم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
واین رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود....



دوس جون سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ

وقتی دلم به درد میاد و کسی نیست به حرفهایم گوش کند،

وقتی تمام غمهای عالم در دلم نشسته است،

وقتی احساس می کنم دردمند ترین انسان عالمم... وقتی تمام عزیزانم با من غریبه می شوند...

و کسی نیست که حرمت اشکهای نیمه شبم را حفظ کند... وقتی تمام عالم را قفس می بینم...

بی اختیار از کنار آنهایی که دوسشان دارم.. بی تفاوت می گذرد...



بلوط سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ق.ظ

سلام مهربان دوستم

شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند ...
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!

خشنودی ات را آرزومندم

بارمان سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ

«برای کسی که روحش مُرده، دم و بازدم نشانه­ی حیات نیست.
برای بودن بهانه­ ایی لازم است و من، بهانه­ ایی ندارم!»

تنهای جزیره جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ

خیلی زیبا بود

نوشین(دختر جنجالی) شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ب.ظ

زیبا بود جیگر!
یه سری بهم بزن!
با مطالب جدید منتظرت هستم!

دوس جون دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ق.ظ

فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست تا تلخی نباشد شیرینی نیست و گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید ، آ ری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند

دوس جون دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ

دوست داشتن یه نفر دیوونگیه!

دوست داشته شدن توسط یه نفر یک هدیه است

دوست داشتن کسى که دوست داره وظیفست

اما دوست داشته شدن توسط کسیکه دوسش دارى زندگیه

دوس جون دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ق.ظ

کاش توقحطی شقایق

باز بشیم سوار قایق

بشینیم بریم تودریا

من وتو تنهای تنها

ماهیا خیلی امینن

نمیگن اگه ببینن

انقدر میریم که ساحل

از من وتو بشه غافل

قایق وباهم می رونیم

میریم اونجاها می مونیم

جایی که نه آسمونش

نه صدای مردمونش

نه غمش نه جنب وجوشش

نه صدای گلفروشش

مث اینجا آهنی نیست

خوبن اما گفتنی نیست

پس ببین، یادت بمونه

کسی ام اینو ندونه

زنده بودیم اگه فردا

وعده ء مالب دریا

مردابری جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ب.ظ http://cloudymav.blogfa.com

باسلام به مژی خانومی گل .

مبدونی مهربون من آپم و منتظر حضورت

بلوط یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ب.ظ

سلام مژی عزیز
این حضور بهانه ای برای عرض سلام ، ادب و آرزوی توفیق تان ..

در مهربانی نگاهت ذوب میشود یخ احساسم .. مهربان در پناه خدا سلامت و خشنود باشی

مشتاق حضورتان هستم

بلوط دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام مژی مهربون

دوستى برگ گلى نیست که بر باد رود!
تشنه را آب محال است که از یاد رود!

برقرار باشی و سلامت
طاعات و عباداتت قبول مهربون

بلوط پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ق.ظ

سلام مژی عزیز
همیشه از فاصله ها گله میکنیم شاید یادمان رفته که
در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود!

مشتاق حضورتان هستم دوست مهربان
در پناه خدا سلامت و شاد باشی
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما

کیا سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ http://hamnafas1369

سلااااااااااااااااام
نیستییییییییییییییییی!!!!!!!
من دیر به دیر آپ میکنم ولی بهم سر بزنی خوشحال میشم
منتظرتم

بلوط سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ

سلام مهربون

قشنگترین عشق ، نگاه خداوند بر بندگان است
تو را به همان نگاه می سپارم....

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات ....
خشنود باشی

نوشین(دختر جنجالی) سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ب.ظ

بپر بیاد وبم!
مطالب جدید گذاشتم!
بای!

نوشین(دختر جنجالی) سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ب.ظ

بدو بیا وبم منتظرم!

بلوط شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام مهربون دوستم

اگر از نرگس چشمت بلور اشک جاری شد ، دعا بنما مرا شاید دعای دوست با اثر باشد ..

خشنودی ات را آرزومندم..

کیا یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ق.ظ

سلام دوست گرامی نیستییییی!!!!!!!!
آپ کردی یه سر بهم بزن!!!!۱
منتظر حضور سبزت هستم........

مردابری یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ب.ظ http://cloudymav.blogfa.com

سلام به مژی خانومی گل گلاب . ممنونم مهربون که سر میزنی . هر وقت این دستنوشته رو میخونم . کیف میکنم که
دوست گل با کمالی مثل شما دارم . این قسمت اول نوشته رو خیلی دوست دارم خیلی .

آنقدر چیزها اتفاق می افتد که نمی دانم از کدامشان شروع کنم.
احساس می کنم در فیلمی بازی می کنم با حرکت تند.

احساس می کنم زمان به سرعت می گذرد.

شاید برای این است که روزها کوتاه و کوتاهتر می شوند.

گویی از کنار لحظه ها می گذرم


بلوط سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ

سلام مهربون

یادم می آید معلمم به خط فاصله میگفت خط تیره ..
شاید خوب میدانست فاصله ها چه به روز آدم می اورند ....

خشنود باشی و سالم

پیشاپیش عیدت مبارک مهربون ..

مردابری چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:28 ب.ظ http://cloudymav.blogfa.com

سلام به مژی خانومی گل ومهربون . ممنون که همیشه به
وب من سر میزنی دوست گلم . امامیدونی اومدم بگم باز

من با شعری طنزی بنام (من همه بیت وغزل گردیده ام) آپم.

سر بزنی خوشحال که میشم هیچی تازه ازت کلی هم ممنون میشم

امیر شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 ب.ظ

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست

اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

هر کسی قصه‌ی شوقش به زبانی گوید
چون نکو می‌نگرم حاصل افسانه یکیست

اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است
ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست

ره‌ی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه‌ی نیمه شب و خنده‌ی مستانه یکیست

گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست

هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست

عشق آتش بود و خانه ‌خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست

گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد»
بی‌وفـایی و وفاداری جانانه یکیست

امیر شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:32 ب.ظ

تو مثل لاله پیش از طلوع دامنه ها

که سر به صخره می گذارد

غریبی و پاکی

تو را ز وحشت طوفان به سینه می فشرم

عجب سعادت غمناکی

امیر شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ

زندگی ها شاید / بازی شطرنجی است / با گروهی مهره، / و زمینی / همه در حجم یه صفحه / شاید / چیدن مهره به حجم بشر است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد