آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

سال نو مبارک

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد

لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید،... رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن

 سال نو ، از آغوش مطهر خداوند فرا میرسد
وقلب من نیایش می کند:
خدایا! مرا متبرک کن
تا هر روز در راه رسیدن به «تو» گام بردارم

 

 دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین
شکوه جادوی رنگین کمان فروردین
شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود
سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود
دوباره چهره نوروز و شادمانی عید
دوباره عشق و امید
دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار
هفت سین

فرارسیدن نوروز و سال نو را شادباش میگویم.
برایتان تندرستی و نیکروزی

در سال نو آرزو دارم.
باشد که سالی سرشار از شادی

و کامروایی داشته باشید

 

 

 

 

نظرات 19 + ارسال نظر
... یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:39 ب.ظ

زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند
مهربان دوست
سبز ترین و همیشگی ترین بهار ها را برایت آرزو مندم

بلوط یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام مژی عزیز..
تبریک صمیمانه مرا نیز پذیرا باش

در لحظه ای که زیبا ترین ملودی ها ازآسمان جاری است به فردا گوش بسپار و دل انگیزترین موسیقی عالم را دریاب ، آغاز سمفونی بهار مبارکباد...
چه زیباست درس آموختن از طبیعت و بهاری شدن...
با تمنای استجابت دعای حول حالنا الی احسن الحال..
پیشاپیش بهارتان قرین شادی و آرامش....

خشنود خشنودی هایت بلوط

بلوط دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ق.ظ

از تو
نه شعری می خواهم
و نه
نگاهی
گاهی فقط
یک لبخند ....
یک لبخند .....
برایم بخند...

چرا که مستحق شادی هستی و آرامش..
خشنود خشنودی هایت بلوط
مژی جان مراقب خودت باش

بلوط سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ق.ظ

نخــواســــتم آســمانتــــ را غصبـــــ کنم!
وســــعتش بـہ قـــدر تمام دنیای من استــــــ !
لبخـــــند بزن
از آسمانتـــــ نمـی روم
... و با طراوتش بالھــــــایم را آبـی مـیکنم
یکـــــ تکـہ ابر بـہ مــن ببـــخش
کـہ در دلتنـگـی ام ببویمش ...

مهربونم ... ایمان دارم که مستحق شادی و آرامشی ...
ایمان دارم که دل مهربان و پاکت سزاوار خشنودی است ....
مراقب خودت باش

مردابری چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:29 ب.ظ

سلام و صدسلام به مژی خانومی گل .

و اما دلیل دیر سر زدنم مسافرت بودن و دور از اینترنت بودن بود . سری به فامیل عیال
در اهواز زدیم ودیشب به شیراز امروز به حدمت تو نازنین رسیدیم و شکر خدا که شاد گشتیم.


امازندگی قافیه باران است من اگر ابری و درختان امیدم همه بی برگ شدند و اگر ایمانم کمی کمرنگ شدن تو بهاری و به اندازه و پاکی باران خدا زیبایی!
سال جدید را برایت سال بی نهایت رسیدن به آرزو هایت میخواهم .

بلوط پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ب.ظ

زیبا که میشوم
به یقین قلموی نگاه تو بر
بوم روح و عاطفه ام رقصیده است
نقاشیم کن
همیشه سبز.....

سلام مژی عزیز
امیدوارم امسال سال خوبی رو شروع کرده باشی و روزهایت سرشار از موفقیت و آرامش و شادمانی باشه ... از اینکه شاد و موفق باشی لذت میبرم ..
مراقب خودت باش .. میبوسمت

بلوط سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 ب.ظ

در سرزمین خاطره ها آنان که خوبند همیشه سبزند و آنان که محبتها و دوستیها را بر قلبشان برافراشتند همیشه به یاد می مانند..

سلام مهربون
لحظات به کام ات عزیز..

h.gh چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:43 ب.ظ

... پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ق.ظ

سلام دوست

چشمهایت سیراب سراب
و نگاهم
تاول زده از تابش تشنگی
برویم دعای باران بخوانیم
تو با دل من
من با دل تو
باور کن با لبخند چترهایمان بر می گردیم

برایت آرامشی چون شعر آرزو دارم

بلوط شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ب.ظ

من به شب نامه های دلتنگی عادت دارم
دیر زمانیست
برای شقایق های بیابان پشت خانه مان شعر می سرایم
تو هم بیا
گویی زمین نیز با من می سراید .. با باد .. با باران هم نوا می شویم
من به تمام دردهای تنهایی و دوری عادت دارم
تو به دردهای من عادت نکنی یار....
اشکهایم را با شراب ..
به سلامتی همه روزهای رویایی ام با تو
سر میکشم...

سلام و پیروز باشی مهربون

ُُعاشق دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:39 ب.ظ

خیلی بی انصافی
مگه من چه گناهی کردم که هیچ کدوم از نوشته های منو نمیذاری دیگه

ُُعاشق جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:27 ب.ظ

باز هم میخواهمت

بیهوده میگردم به دنبالت،

وقتی نیستی ، بیهوده نشسته ام چشم به راهت

شاید وقت این است که حسرت گذشته های شیرین با تو بودن را بخورم

تنها بمانم و کوله باری از غم را بر دوش بکشم

دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ،

فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است ،

مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ،

چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم؟

پیش خود میگویم شاید فردا بیایی ،شاید هنوز هم مرا بخواهی !

تقصیر دلم بود نه چشمانم ،

این قصه که تمام شد، باز هم اگر بخواهی میمانم

نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ،

شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه اشکهایم ،

شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم،

این حال و روز من است ،

نیستی که ببینی این روزهای بی تو بودن است

تمام هستی ام تویی ،از لحظه ای که نیستی ،

انگار که من نیز نیستم ، انگار مدتی را با عشق زندگی کردم و

بعد از تو ،مال این دنیا نیستم !

از آغاز نیز اهل دیار تنهایی بوده ام ،

تو رهگذری بودی و من با تو مدتی آشنا بوده ام

از کجا میدانستم اهل دل نیستی ،

عشق را نمیشناسی و با من یکی نیستی ،

از کجا میدانستم که تنها میشوم ،

من بیچاره باز هم بازیچه دست غمها میشوم !

بیهوده میگردم به دنبالت ،

با وجود تمام بی محبتی هایت ، باز هم میخواهمت....

بلوط سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ

هر کسی می تواند دانه های یک سیب را بشمارد
اما تنها خداوند میتواند سیب های یک دانه را بشمارد . . .

شاد و سلامت باشید

... یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:24 ق.ظ

اینجا همه هر لحظه می پرسند:
حالت چطور است؟
اما کسی یکبار
از من نپرسید:
بالت ...

pat&mat سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ق.ظ

سلام مژی جونم آژ کردم منتظرت هستم.
بووووووووووس.

بلوط سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ق.ظ

تبریک صمیمانه منو به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا و روز زن پذیرا باشید .. بابت تاخیرم متاسفم .. امیدوارم در پناه نگاه مهربان حضرت حق سربلند و پیروز باشید......

وقتی باران میشوی
برهنه می شوم
خیس نگاه بارانی تو
در پس ابرهای انتظار
چتر موهایم شاید
تنها پوشش من از نگاه زلال تو بود
وقتی لالایی تو
با صدای بارش مداوم باران یکی شد
عشق از دانه دانه تو
بر ذره ذره من نفوذ کرد
تو باریدی و من جوانه زدم......

[گل][گل]....

ُُعاشق سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ق.ظ

ماه من، غصه چرا؟
آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز ، مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر مهر، به ما می خندد
یا زمینی را که دلش، از سردی شب های خزان،نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار،دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز، پرامنیت احساس خداست،ماه من!
دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن،کار آن هایی نیست که خدا را دارند

ماه من!
غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید،یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن،و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست
او همانی ست که در تارترین لحظه شب،راه نورانی امید نشانم می داد
او همانی ست که هر لحظه دلش می خواهد،همه زندگی ام، غرق شادی باشد
ماه من!
غصه اگر هست، بگو تا باشد،معنی خوشبختی، بودن اندوه است
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه، میوه یک باغند،همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر،پشت هر کوه بلند، سبزه زاری ست پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه ؟! چرا؟

مردشب چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:21 ب.ظ

صدسلام برشما مهربون .

من که سیستم کامپیوترم مشکل داشت .سر نزدم . یا اصلاً

حالا میگیم من آدم بدی هستم . تو که مهربون وبا صفا هستی جرا سر نمیزنی.؟

هیچ نمیگی شاید مرد شب و مرد ابری آپ کرده باشن و منتظر باشن

... دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:58 ب.ظ

اینجا زمان عقیـم شده ...
بر روی لحظه ی بوسیدنمان
اینجا عشقهای با طعم هوس خوابند
اینجا چشمها هنگام بوسه بسته اند
و دروغی در کار نیست
اینجا همان سایه هایی است از یک عشق قدیمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد