آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

خدایا....

خدایا…


 

کودکان گلفروش را می بینی؟

مردان خانه به دوش …


دخترکان تن فروش...


مادران سیاه پوش...


کاسبان دین فروش...

محرابهای فرش پوش...

پدران کلیه فروش...

زبانهای عشق فروش...

انسانهای آدم فروش...


همه رامیبینی ؟


می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم


دیگرزمینت بوی زندگی نمیدهد!!


نظرات 35 + ارسال نظر
زیبا دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ http://zibarastegari.blogsky.com

سلام
عالییییییییییییییییییییی بود....

ُُعاشق دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:00 ب.ظ

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

بی حوصله ام

آسمان روی سرم سنگینی میکند

روزهایم کش امده

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم

روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند

چون

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد.

ُُعاشق دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ

گرحال توهمچون من آشفته ،خراب است

گر خواهش دل های من وتو بی حساب است

ای وای به حال هردوی ما،ای وای...

ُُعاشق دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ

Every night in my dreams
I see you, I feel you,
That is how I know you go on

Far across the distance
And spaces between us
You have come to show you go on

Near, far, wherever you are
I believe that the heart does go on
Once more you open the door
And you're here in my heart
And my heart will go on and on

Love can touch us one time
And last for a lifetime
And never let go till we're one

Love was when I loved you
One true time I hold to
In my life we'll always go on

Near, far, wherever you are
I believe that the heart does go on
Once more you open the door
And you're here in my heart
And my heart will go on and on

There is some love that will not go away

You're here, there's nothing I fear,
And I know that my heart will go on
We'll stay forever this way
You are safe in my heart

And my heart will go on and on

ُُعاشق دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:31 ب.ظ

من همون جزیره بودم...

من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم واسه عشق بازی موجا قامتم یه بستر نرم

یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا
یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا

تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی
غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد
برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد

تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه
ابر و باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی

رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا

دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی

دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره
ولی حتی وقت مردن باز سراغتو می گیره

می رسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونم
اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

نوشین(دختر جنجالی) دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:57 ب.ظ

اپم!

... سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:04 ق.ظ

سلام دوست، مثل همیشه زیبا بود
پس از کمی مکث از از حضور دوباره ات خرسندم، اندکی بیشتر باش، دوستان را طاقت دوری نیست

یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا" مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی می خری؟

بارمان سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ق.ظ

خیلی زیبا بود مژی ناز

بلوط سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ

سلام مژی مهربون...
دوست مهربونم .. خیلی خیلی خوشحالم که می بینم آپ جدید داشتی و این نشون میده که میتونم هم چنان بخوانم تان و از اینکه دوست مهربان چون شما رو داشته باشم به خودم ببالم..

نگاشته قابل تاملی است ..
امیدوارم لحظه هایت سرشار از بهترین ها باشه..

سیاه سیاهم
با زرد هماهنگم کن استاد!
گاه حجم یک کلاغ
کنتراست یک تابلو را حفظ میکند...

ُُعاشق سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ب.ظ

ایشالا که مثل همیشه پر انرژی و سبز ببینمت
دوستدار همیشگیت

بلوط چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ق.ظ

مژی مهربونم سلام..
امیدوارم لحظه هایت توام با شادی و آرامش باشه و در پناه خداوند روزهای خوبی داشته باشی..

مراقب خودت و دل پاک و مهربونت باش..

بوی باران می دادی
بوی دلتنگی های یک خیابان خیس و خلوت در شب
و چراغ های بی خواب ...
بوی
باران
می دادی
می خواستم تو را قدم بزنم...

دوس جون چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:04 ب.ظ

مرسی مژی خیلی زیبا بود و ناز

بلوط پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ب.ظ

منم به روزم مژی مهربون..

به من بگویید..فرزانگان رنگ بوم و قلم
که چگونه
خورشیدی را تصویر می کنید
که ترسیمش
سراسر خاک را خاکستر نمی کند ؟....

ُُعاشق پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ

کسی به خدا گفت:اگر سرنوشت مرا تو نوشتی
پس چرا آرزو کنم؟

خدا گفت:شاید نوشته باشم
هر چه آرزو کند...

مردشب پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ب.ظ

سلام به مژی خانوم گل .

مهربون کم پیدا شده ای .

خیلی زیبا وبا معنی بود وحقیقتی انکار ناپذیر .براستی تا کجای این ناگجا آباد ما را حواهند برد این نفت خوران بی وطن .

و اما مژی خانم من در هر دو وبلاگم آپم و منتظر جضور همیشگی شما

ُُعاشق جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:56 ب.ظ

مهم این نیست که قشنگ باشی،قشنگ اینه که مهم باشی!حتی برای یک نفر

ُُعاشق جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:57 ب.ظ

زمان!به من اموخت که:دست دادن به معنای رفاقت نیست....بوسیدن قول ماندن نیست....و عشق ورزیدن ضمانت ماندن نیست.

ُُعاشق جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:24 ب.ظ

خاطرات چوبهای خیسی هستند ، که با آتش زندگی ، نه میسوزند

و نه خاکستر میشوند . . .

ُُعاشق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ق.ظ

تو دروغـگو نیستی مَن حواسم پرت است!
گفته بودی دوستم داری بی اندازه،
خوب که فکر می کنم تازه می فهمم که "بـے اندازه" یعنی چه...!

ُُعاشق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ب.ظ

تلفن زنگ خورد و من به باد آوردم که خواب تو رادیدم دستمو گرفته بودی چیزی بهم میگفتی با چشمای پر از اشک آری باز خواب تو را دیدم.خدایا دوستت دارم

ُُعاشق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

عشق چیست ؟؟
از همه پرسیدن عشق چیست….؟؟؟؟

از کودکی پرسیدن عشق چیست ؟ گفت……..بازی

از نوجوانی پرسیدن عشق چیست؟ گفت……. کینه.

ازجوانی پرسیدن عشق چیست ؟ گفت ……… پول وثروت.

از پیری پرسیدن عشق چیست؟ گفت………… عمر

ازگل پرسیدن عشق چیست ؟ گفت …….از من خوشبوتر.

از پروانه پرسیدن عشق چیست ؟گفت………. از من زیباتر .

از خورشید پرسیدن عشق چیست؟ گفت …….از من سوزانتر.

……ودر آخر از خود عشق پرسیدن …………؟؟؟؟

ای عشق تو کیستی ؟؟؟

گفت:

به خدای عشق قسم نگاهی بیش نیستم. و بس...


تقدیم به عشق مقدس من و تمام عشق های جوان

ُُعاشق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ

دو دریچه دو نگاه دو پنجره

دو رفیق دو همنشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیر زندگی
دو عزیز دو همدم همیشگی

**************************

با هم از غروب و سایه رد شدیم
قصه عاشقی رو بلد شدیم
فکر می کردیم آخر قصه اینه
جز خدا هیشکی ما رو نمی بینه

**************************

دو غریبه دو تا قلب ِ دربدر
دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین
دو تا دور اوفتادۀ تنها نشین

**************************

عاقبت جدا شدن دستهای ما
گم شدیم تو غربت غریبه ها
آخر ِ اونهمه لبخند و سرود
چشم پر حسادت زمونه بود

**************************

ُُعاشق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ب.ظ

در دفتر خاطراتم نوشتم عشق زیباست معلم دفتر را دید گفت این رویاست؟ گفتم معلم از عشق چه میدانی؟ گفت : در عالم عشق عاشق همیشه تنهاست.

ُُعاشق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ

عشـق اول ... عشـق آخر


عشق اول، مهربونم، سرتو بذار رو شونم
عشق اول، مهربونم، چتر موهات سایه بونم
عشق اول، نازنینم، دستتو بذار تو دستام
عشق اول، بهترینم، بوی تو داره نفس هام

عشق اول، عشق آخر، اگه امشب در کنارم تورو دارم
تورو دارم؟ پس چرا چشم انتطارم؟
عشق اول، عشق آخر، نکنه خوابم دوباره
نکنه تنهام بذاری، بشه قلبم پاره پاره
نکنه هنوز نگفتم که چقدر عاشقت هستم
نکنه هرگز ندونی که تورو من میپرستم
نکنه هنوز نگفتم که چقدر عاشقت هستم
نکنه هرگز ندونی که تورو من میپرستم

نکنه هرگز ندونم راز اون ناز نگاتو
نکنه هرگز نخونم، شعر غمگین چشاتو
اگه من حتی ندونم اسمتو ای مهربونم
اگه تو حتی ندونی از من هم نام و نشونی
عشق اول، مهربونم، سرتو بذار رو شونم
عشق اول، مهربونم، چتر موهات سایه بونم
عشق اول، عشق آخر نکنه خوابم دوباره
نکنه تنهام بذاری، بشه قلبم پاره پاره

عشق اول، عشق آخر، نکنه خوابم دوباره
نکنه تنهام بذاری، بشه قلبم پاره پاره
... نکنه تنهام بذاری

ُُعاشق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ

سر سپرده ...



اگه تا روز قیامت
داشتنت نباشه قسمت
چشم براه تو میمونم
با دلی پر از صداقت

اگه با اشکای گرمم
دل سنگ برام بسوزه
اگه جسم من بپوسه
بعد دنیای دو روزه

اگه نقش قصه هاشی
مه روی قله هاشی
بری و از من جداشی
اگه باشی و نباشی

نه فقط عاشقت هستم
مرحمی رو قلب خستم
این تویی که می پرستم
سر سپرده تو هستم

اگه جای تو به این دل
همه دنیا رو ببخشن
می گذرم از هر چه دارم
اگه باشی عاشق من

اگه زنجیر به پاهام اگه
قفل و اگه صد بند
میرسم هرجا که هستی
به تو و عشق تو سوگند

اگه باشی تاجی بر سر
یا که از ذره ای کمتر
دل من داغ تو داره
تا ابد تا روزه آخر

نه فقط عاشقت هستم
مرحمی رو قلب خستم
این تویی که می پرستم
سر سپرده تو هستم

اگه با یک قلب تبدار
بشم از عشق تو بیمار
یا وجود عاشقم رو
ببرن تا چوبه دار

اگه زندگیم فناشه
طعمه خشم خداشه
یا که در حسرت عشقت
روحم از بدن جداشه

اگه قلبم و شکستی
رفتی و از من گسستی
مهربون یا خودپرستی
هر چه هستی هر که هستی

نه فقط عاشقت هستم
مرحمی رو قلب خستم
این تویی که می پرستم
تو بتی من بت پرستم

ُُعاشق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ

یعنی چی ... ؟

تا حالا فکر کردی عشق یعنی چی؟



عشق یعنی اینکه یکی بهت بگه

از رنگ لباست خوشش میاد و تو هم از اون به بعد

همیشه همون رنگو بپوشی!

تا حالا دلتنگ کسی شدی؟

اصلا می‌دونی دلتنگی چیه؟

اونم از بدترین نوعش؟

بزرگترین دلتنگی اینه که بدونی اون کسی که دوسش داری هیچ وقت مال تو نمیشه...

اینکه بدونی یه روزی از کسی که دوسش داری

باید جدا شی حالا چه بخای چه نخای.

تا حالا فکر کردی خوشبختی یعنی چی؟

خوشبختی یعنی اینکه یکی یه گوشه‌ی دنیا باشه

که دوست داشته باشه یکی باشه که پناه

خستگی‌هات باشه

یکی باشه که نگاهش وجودتو گرم کنه.

تا حالا فکر کردی آرامش یعنی چی؟

آرامش یعنی اینکه همیشه ته دلت مطمئن باشی

که توی سینه‌ی کسی که دوسش داری

یه خونه‌ی گرم داری

تا حالا فکر کردی زندگی یعنی چی؟

زندگی یعنی اینکه همه ی عمرت تلاش کنی و جون بکنی

برای بدست آوردن اون چیزی که بهش ایمان داری

زندگی یعنی اینکه خودتو دوست داشته باشی برای اینکه توی دلت عشق اون هست.

تا حالا فکر کردی هدف یعنی چی؟

هدف یعنی صبح که از خواب پا میشی بدونی اون روز

باید چیکار کنی، بدونی اون روز باید از کدوم مسیر رد شی تا یه تلفن کارتی داشته باشه!

تال حالا فکر کردی انگیزه چیه؟

انگیزه اینه که وقتی میخای بری سر قرار

صد بار بری جلوی آینه و لباستو چک کنی!!!

تا حالا فکر کردی که قسمت یعنی چی؟

قسمت یعنی اینکه بشینی دست روی دست بذاری و هر طرف باد اومد تو هم بری

قسمت یعنی اینکه همه ی تنبلی ها و بی عرضه گی ها رو

بندازی گردن روزگار.

یعنی بشینی مثل بد بخت ها به از دست دادن محبوبت راضی بشی.

به سرنوشت چی؟ به اون فکر کردی؟

سرنوشت دیگه اونی نیست که از سرت نوشته

سرنوشت یعنی اینکه یه روزجلوی چشات یار و تنها رفیقت تنهات بذاره

و بگه این بازی روزگاره...

حالا به خودت فکر کن! خودتو تا حالا معنی کردی؟

......

و انسان یعنی همیشه

انتظار... انتظار... انتظار...

ُُعاشق شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ

مژی جون مهربونم
ایشالا که مثله همیشه شاد و با طراوت باشی تا ابد

دوستدار همیشگیت

بلوط دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ق.ظ

خـــــــدایــــــــــــــــــا در گلویم ابـــر کوچــکی ست که خیــال بـارش نـــدارد.
میــــــشود مــرا بــغل کنـــی ؟!

همیشه لحظاتت سرشار از آرامش
در پناه خداوند پایدار باشی..

بلوط دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ق.ظ

خـــــــدایــــــــــــــــــا در گلویم ابـــر کوچــکی ست که خیــال بـارش نـــدارد.
میــــــشود مــرا بــغل کنـــی ؟!

همیشه لحظاتت سرشار از آرامش
در پناه خداوند پایدار باشی..

بلوط چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ

باد با خود می‌برد ما را...

و ناگهان ما را به خود می‌آورد باران…..

نگاهت به آسمان باشد..

مهربان .. در پناه خداوند سلامت باشی و خشنود و پایدار..

بلوط پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ

مژی عزیزم به روزم و در انتظار نگاه همیشه زیبایت ..
به خدا می سپارمت
شاد باشی

سامانو پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ http://rozehzard1.blogfa.com

کتاب عاشقی را آرام باز می کنم

و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ،

داستان خسرو و شیرین . . .

افسانه ی لیلی و مجنون

روایت ویس و رامین ،

قصه ی فرهاد و منیژه ،

وامق و عذرا ، . . .

. . .

باز هم ورقی دیگر ،

و برگی دیگر ،

و کهن عشقی دیگر . . .

. . .

تو گویی لابلای هر برگ ،

با ظرافتی خاص . . .

دلی پیچیده شده ،

و چشمی نگران . . .

هنوز بر لب جاده عاشقی

به انتظار نشسته ،

یار را می جوید . . .

. . .
باز هم ورقی دیگر ،

و برگی دیگر ،

و کهن عشقی دیگر . . .

. . .

تو گویی لابلای هر برگ ،

با ظرافتی خاص . . .

دلی پیچیده شده ،

و چشمی نگران . . .

هنوز بر لب جاده عاشقی

به انتظار نشسته ،

یار را می جوید . . .

برایت آرزو مى‌کنم که عاشق شوى،
و اگر هستى، کسى هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد،
و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید …… ویکتور هوگو

______●___________████____████
_______●_________██████_██████
________●________█████████████
__________●_______███████████
_████____████____████████
██████_██████_____█████
█████████████_______██
_███████████_________█
___████████__●_______●
______█████____●______●
________██_______●_____●
__________█________●____●
: : : : : :★*☆♡*. ★*☆♡*
(..')/♥ ♥('..)
.\♥/. = .\█/.
_| |_ ♥ _| |_
________♥╗╔╗═ ♫╔
╗╔╦╦╦═♫║║╝╔ ╗╚
╣╔║║║║╣╚♫╗╚╝╔
╝═╩♫╩═╩═╚╝♫═╚

آپم بدو بیا.منتظرماااااااااااااااااا....
نظر یادت نره

... شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ

یک نفر همره باد
آن یکی همسفر شعر و شمیم
یک نفر خسته از این دغدغه ها
آن یکی منتظر بوی نسیم
همه هستیم در این شهر شلوغ
این کفایت که همه یاد همیم

پیشاپیش عید نوروز یادگار پر ارج نیاکان، شراره فروزان فرهنگ پارسی بر همه خوانندگان اندیشمند این وبلاگ و شما دوست نو اندیش پر سرور باد.
مهربان دوست
برای وجود پاکت در این فرصت نو، شوری نو برای ساختن و بهتر زیستن آرزو می کنم

[ بدون نام ] یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ق.ظ

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانیها دستها تشنه ی تقسیم فراوانیها با گل زم سر راه تو آذین بستیم داغهای دل ما ، جای چراغانیها حالیا دست کریم تو برای دل ما سرپناهی است در این بی سر و سامانیها وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید فصل تقسیم غزل ها و غزلخوانیها سایه ی امن کسای تو مرا بر سر بس تا پناهم دهد از وحشت عریانیها چشم تو رایحیه ی روشن آغاز بهار طرح لبخند تو پایان پریشانیها ...

بلوط یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ

سلام مژی عزیز..

برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز ... بهارت قرین شادی و آرامش..

تبریک مهربان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد