آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

آرامشی با شعر

شعر-متن-مقاله

نوای محرم

میل جنون دارد دلم امشب شب دیوانگیست

ساقی می نابم بده امشب شب مستانگیست

گیرم ز خون دل وضو با مه نمایم گفتگو

مستانه و دیوانه وار زدم به یادش کو به کو

شاه شهید عالمین آقا امام مشرقین

محرم نما امشب مرا در کوی بین الحرمین

یک سو مزار ساقی و یک سو حریم پاک تو

یک سو تن سقای عشق یک سو تن صد چاک تو

گاهی به فکر زینبم گاهی به فکر قتلگاه

گاهی دلم پر می کشد با بچه ها تا خیمه ها

آتش گرفته خیمه ها طفلان هراسان در خروش

طفلی دگر کنج حرم از تشنگی رفته ز هوش

گاهی دل محزون من پر می کشد تا علقمه

گاهی به گوشم می رسد سوز و نوای فاطمه

امشب درون سینه ام با یاد تو غوغا به پاست

باز این دل شیدای من در حسرت کرببلاست

بوی محرم می رسد از سوی دشت کربلا

هر دم صدای ناله ای آید عزاداران بیا  

 

این ماه رو به همه دوستان تسلیت می گم.

تنهایی

تنهاییت را 

به شقایقها گفتی  

و مهربانی را  

به بال کبوتران نوشتی  

و به سمت ما پرواز دادی  

تو همان مسافر غریبی  

که سیب را فهمیدی  

و آب را معنا کردی  

تو همان دوره گرد آشنایی  

که شهر سکوت را  

به آواز شقایقها  

پیوند دادی  

شعرهایت را  

نفهمیدند  

و با تو، نامهربان بودند  

تنهایی تو  

               تنهایی من است

شعر

من باردار شعری هستم که در بهار خواهد رَست  

شعرم را در خَمخانه حافظ؛ تَعمید خواهم داد  

از مثنوی؛ نام خواهم گرفت  

ودر بوستان؛ به رایحه ی دل انگیز گلستانش؛ خواهم شست 

شعرم را در هرات؛ رسم مناجات خواهم آموخت  

و با عشق جاودان خواهم کرد 

خون شمس در رگهایش خواهم ریخت  

و او را به تماشای " هفت شهر عشق" خواهم برد 

و به نزد سهراب، پاورچین خواهم رفت  

تا مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی او.